قرارهای خیس
در من هنوز شعری از تو به جا مانده
که نه دیگر می شود آن را در ظلمت شب
و نه با اولین طلوع سپیده دم پیدا کرد !
این زن چه خوب می داند
که چشم هایت
تمام قافیه های دلم را دزدیده است.
بیا و این بار از تمام قافیه های این شعر عبور کن
و مرا به اولین طلوع خورشید دعوت کن
به لحظه ی رویش گل های نرگس
به اولین قرارهای خیس ماهی های عاشق
بیا و این بار تو مرا دعوت کن
...
"محدثه بلوکی"
نظرات شما عزیزان: